انتشار مجموعه شعر محمد مفتاحی پس از ۱۳ سال «سکوت سهم جیرجیرکهاست»
منبع: کانون فرهنگی چوک
نمیخواهم این شعر غمگین باشد
دلم میخواهد
امروز کریسمس باشد
یا ولنتاین
دلم میخواهد
دست معشوقهها را بگیریم
و دور بزنیم همهی غصههای دنیا را
نمیدانم دلم دیگر چه میخواهد
اما میخواهم
شاد باشم
و بیقرص آرامبخش بخوابم
دلم میخواهد
هرکس را با نام کوچک صدا بزنم
میخواهم نفس بکشم
و پُر شوم از دیاکسیدکربن
و پُر شوم از مونواکسید غیرمجاز شهر
دلم میخواهد
شوت بلندی بزنم
رؤیاهایم را
باید شادی کنم
اگر چه تقویم نگذارد
باید این خیابان یکطرفه را
برعکس برانم
تقویم
همیشه یادآور درد است
تقویم
همیشه یادآور دریده شدن
تقویم
همیشه یادآور دار است
و هرگز یادآور در نیست
ای کاش دری میشدم میان این همه دیوار
درد میکشم
گریهام دارد ضجّه میشود
زار میزنم
زاری هم میتواند شادی باشد
نمیدانم چه کسی این را گفته است
اما دیگر به قیمت شادی هم
نمیخواهم یاد این بیفتم
که در نیستم
که امروز کریسمس نیست
که هیچ روزی کریسمس نیست
و هیچ روزی
ولنتاین نبوده است.
این شعر، یکی از شعرهای دفتر جدید «محمد مفتاحی»، شاعر و پژوهشگر است که توسط انتشارات آرادمان با عنوان «سکوت سهم جیرجیرکهاست» به بازار نشر عرضه شده است.
از محمد مفتاحی پس از سال ۱۳۸۵ مجموعه شعر جدیدی منتشر نشده بود. البته او در این سالها به انتشار آثاری چون «باید عاشق شد و خواند/ زندگی و شعر م. آزاد»، «با عشق از غربت/ نامههای هانیبال الخاص به م. آزاد»، «همسایه با بیگانهها، جستارهایی دربارهی آثار احمد محمود»، شرح مخزن الاسرار نظامی، شرح هفت پیکر نظامی، شرح اسکندرنامه نظامی، شرح خسرو و شیرین نظامی و شرح لیلی و مجنون نظامی، همگی با همراهی سیروس نیرو، و نیز مقدمه و ویرایش چهار دفتر شعر از سیروس نیرو، بازمانده از نسل شاگردان بلافصل نیما یوشیج، مشغول بوده است. همچنین جستارهایی دربارهی رمانهای جواد مجابی، جستارهایی دربارهی آثار اسماعیل فصیح و جستارهایی دربارهی آثار داستانی جمال میرصادقی را هم در دست انتشار دارد.
از دیگر شعرهای مجموعه شعر جدید او که با طرح جلدی از عباس مفتاحی بهبهای ۱۲۰۰۰ تومان منتشر شده، است:
همهی پرندهها آزاد
رؤیا نیست
این پیام خبرگزاریهاست
بندها پارهاند
زندانها
کارگاه صنعتی شدهاند
خبری از اسارت نیست
شب اسیر شبیخون شد
دیگر اینجا پرنده آزاد است
پیش اقوام دور خود برود
دور… دور
کر یا کور
آنکه هنوز
اخبار آزادی را نشنیده است
دلخوشی پرندهها این است
اما
آزادی چه معنا دارد
وقتی که هر شهری
دیکتاتوری برای خود دارد
تور این امپراتوری عظیم
همهجا پهن
و جهان قفس بزرگی شده است.
همهی پرندهها آزاد
رویا نیست
این پیام خبرگزاریهاست
بندها پارهاند
زندانها
کارگاه صنعتی شدهاند
خبری از اسارت نیست
شب اسیر شبیخون شد
دیگر اینجا پرنده آزاد است
پیش اقوام دور خود برود
دور… دور
کر یا کور
آنکه هنوز
اخبار آزادی را نشنیده است
دلخوشی پرندهها این است
اما
آزادی چه معنا دارد
وقتی که هر شهری
دیکتاتوری برای خود دارد
تور این امپراتوری عظیم
همهجا پهن
و جهان قفس بزرگی شده است.